حبیب پیمان

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های شخص صاحب وبلاگ می باشد!

حبیب پیمان

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های شخص صاحب وبلاگ می باشد!

هشتمین سال تولد میچد

با کلیک روی عکس یا این پیوند، می توانید ماجرای پشک و مادر کلان را از میچد بشنوید.


هشتم اکتوبر سال ۲۰۰۱ میلادی «یعنی امروز» حدود ساعات ۶ یا هم ۷ شب، در حالیکه در مجلس فاتحه خوانی در هزاره سنتر نشسته بودیم، تیلیفونم زنگیت و از بدنیا آمدن دختری «میچد»، خبرم دادند. خوشحال شدم اما شاید بروخم ظاهر نکردم.


ساعتی گذشت و مجلس همچنان ادامه داشت که زنگ تیلیفون بار دیگر تکانم داد ـ اینبار لطیف بهادری بود که گفت:

ـ موشه گپ بزنیم؟

ـ آری چرا؟

ـ تلویزیون ره بیگرید... نیروای آمریکا طالبان ره بمباری مونه.

ـ امیالی؟

ـ آری

ـ موشه وضعیت را طوری بسازی که ژورنالیستا ره دعوت کنیم؟

ـ یک ده دقیقه باد زنگ ده.

از شدت خوشی نتوانستم خاموش بمانم. فوراْ بلند شدم در اتاق دیگر رفتم. به کسی که صاحب فاتحه بود، اشاره کردم و دعوتش کردم در اتاق. گفتم فاتحه بصورت رسمی تمام شده، درسته؟ گفت آری. گفتم اجازه می دهی دردهای گره خورده چندین ساله را که ناشی می شد از عدم دست ستیز و راه گریز، در قالب یک خوشی تبارز دهیم؟ آدم خوبی بود و می دانست. گفت آری!


بار دوم که لطیف بهادری زنگ زد، گفتم دعوتش کن همه ژورنالیستان دنیا را تا بگوییم که آمریکا فرزند خواندگانش را که سالها با تغذیه از خون و گشت انسان در برابر شوری آن وقت تربیه کرده بود، تصمیم گرفته از میان بردارد و ما اتفاقا طرفدار این تصمیم و این تحول تاریخی هستیم.


خلاصه داستان اینکه خبر را به همه آقایان و خانم ها که در داخل سالن هزاره سنتر تجموع کرده بودند، گفتم و آنها را از اینکه در لحظات بعدی خبرنگاران دنمارکی به سراغ شان خواهند آمد، نیز خبر دادم. همه خوش بودند ـ اما این حقیر پقیر شاید بیشتر از هرکسی خوش بود. زیرا، تولد دخترم میچد و تصمیم آمریکا در از بین بردن وحشی های آدم خوارش که تربیه کرده بود، خوشی ام را چندین برابر کرده بود.


امروز دقیقاْ ۸ سال از آنروز می گذرد و دخترم میچد، در صنف سوم مکتب بحیث یکی از مستعدترین شاگردان در صنف، درس می خواند. در این شکی نیست که هر زنده جانی، چوچه اش را خیلی دوست دارد و ما هم میچد را دوست داریم!


امیدوارم میچد، دختری باشد که بداند که یک روز قبل از تولدش، جانیان وطن فروش در کشورش، مردم مظلوم و ستمدیده اش را زنده پوست می کردند و در صدد محو کامل تاریخی، فرهنگی و موجودیت فزیکی آنها بودند. امیدوارم این دختر ناز همه این تلخی های تاریخ را بخاطر بسپارد و روزی در قضاوت خانه وجدان انسان، همه این تلخی ها را برای هم نوعان خود باز گو کند که در حق مردمش چنین نا انسانی های در طول تاریخ روا داشته شده است!


میچد عزیز! روز تولدت را به خودت، مادرت، تمام اعضای فامیل و مردمت تبریک می گویم و این روز را یک روز مبارک برای همیشه آرزو می کنم!

پدرت ـ حبیب